ادم های زیادی هستند که بسیار دوستم دارند
ادم های زیادی هستند که دوستم دارند
ادم های زیادی هستند که از من بدشون که نه، فقط خوششون نمی آید
ادم های زیادی هستند که بسیار دوستشان دارم
ادم های زیادی هستند که دوستشان دارم
ادم های زیادی هستند که حسی بهشون ندارم
تا به حال نسبت به هیچ کس حس تنفر نداشته ام
فقط نسبت به بعضی که لایق دوست داشتن نیستند حسی ندارم
مگرنه من آن پیرمرد عطار که همیشه کتاب حافظ دستش هست با آن عینک ته استکانی را از صمیم قلب دوست دارم
من عاشق بی بی جان بودم
من تمام کسانی که ظهر با دو و جیغ از مدرسه خارج میشوند را دوست دارم
من آن دختر سرد زمستان را دوست دارم
من آن خانم با موهای حنایی و صورتی پر از چروک های زندگی صندلی بغل ک مشغول پیچیدن ساندویچ پنیر و گردو برای جناب یار است را خیلی دوست دارم
من بچه های اوتیسم را که مهمان امام رضا برای صبحانه شده بودند را خیلی خیلی دوست دارم
من دختر کوچولو عمه و دست کوچکش که انگشتم را محکم گرفته خیلی خیلی دوست دارم
من دلم را رنگی رنگی کردم
تا دنیا رو رنگی رنگی ببینم
تا دیگران هم مرا رنگی رنگی ببینند
و اگر عده ای نبینند
سفیدی رنگ خدا جایش را پر میکند:)
«و درنهایت می بینی که هرآنچه هست و نیست ، بین تو و خداوند است نه میان تو و مردم.
حضرت علی (ع)»
درباره این سایت